قلب پاییزی

 

 

یه عمری رو لبهام پر از خنده بود ...

تا کی باید این نقش رو تمرین کنم

یا هر سال تحویل بگم پیشمی

تا کی باید این فکرو تلقین کنم

دارم درد و دل میکنم گوش کن

چقد حرف دارم که خالی بشم

چه حرفایی رو تو خودم ریختم 

ببین از نبود تو چی میکشم

نوشته شده در سه شنبه 13 فروردين 1392برچسب:یه عمری رو لبهام پر از خنده بود,محسن یگانه,یه هفته به عید,ساعت 23:27 توسط saeed| |

 

آخرین حرفی که بهم زدی یادته...؟


گفتی منو فراموش کن..........


اما یه چیزی رو یادت رفت بپرسی........


اینو که اصلا ارزش به یاد موندنو داری یا نه......؟


 

 

 

نوشته شده در یک شنبه 15 بهمن 1391برچسب:,ساعت 1:45 توسط saeed| |

 

 

 

یکی هست تو قلبم که هرشب واسه اون مینویسم و اون خوابه

نمیخوام بدونه واسه اونه که قلب من این همه بی تابه

یه کاغذ یه خودکار دویاره شده همدم این دل دیوونه

یه نامه که خیسه پر از اشکه و کسی بازم اونو نمی خونه

یه روز همینجا توی اتاقم یه دفعه گفت داره میره

چیزی نگفتم آخه نخواستم دلشو غصه بگیره

گریه میکردم  درو که میبست میدونستم که میمیرم

اون عزیزم بود نمی تونستم جلویه راشو بگیرم

میترسم یه روزی برسه که اونو نبینم بمیرم تنها

خدایا کمک کن نمیخوام بدونه دارم جون میکنم اینجا

سکوت اتاقو داره میشکنه تیک تاکه ساعت رو دیوار

دوباره نمیخوام بشه باور من که دیگه نمیاد انگار  

 

نوشته شده در چهار شنبه 6 دی 1391برچسب:یکی هست, توقلبم ,,,,ساعت 21:26 توسط saeed| |

 

 

به جون تو دیگه نفس نمونده واسه من

نرو تو هم دیگه دلم رو نشکن


دلم جلو چشات داره می میره



نگام نکن بذار دلم بمونه روی پاهاش

فقط یه ذره آخه مهربون باش

خدا ببین چه جوری داره میره



آره تو راست میگی که بد شدم

آروم میگی که جون به لب شدم

امشب بمون , اگه بری چیزی درست نمیشه

ساده نمیشه بی خبر بری

عشقم بگو نمیشه بگذری از من

بگو کنارمی همیشه...............

نوشته شده در چهار شنبه 6 دی 1391برچسب:تو راست میگی,مرتضی پاشایی,ساعت 21:16 توسط saeed| |

 

 

 

 

 

 

باور کنم یا نکنم تنهایی عادتم شده

شاید که این گناهه که با قلبم آشنا شده

توی دلم جای تو نیست رفتی منو با چشم خیس

 تنها گذاشتی عزیزم دیگه دلم مال تو نیست

 

عطر صدات پیچیده باز توی اتاق خونه

عکس تو رو میبینمو بازم میشم دیوونه

با هر نفس داد میزنم شاید بیای کنارم

دیوونه ی نگاتمو راه فرار ندارم...............................................

 

نوشته شده در سه شنبه 5 دی 1391برچسب:,ساعت 1:38 توسط saeed| |

 

 

 

 

 

 

"همون روزی که از چشمات واسه برگشت نموند راهی

همون روزی که فهمیدم، که این احساس نبود واهی


تو این ذهن غبار آلود، ازت تصویرِ روشن نیست

دارم سعی می کنم اما، نگاهی از تو با من نیست


هزار بار اومدم سمتت، بگم لبریزم از عشقت

هزار بار حرفمو خوردم، طلسمم کرده بود چشمت


تو اون روزا دیدنت شده بود دنیام، از دور و پنهونی

چقدر گشتم پی ات هرجا که رفتی، سخته که نمی دونی


حتی نشد یه بارم رو به روت باشم، وقتی که تنهایی

شاید آروم می خندیدی و می گفتی، بازم که اینجایی...


چقدر می ترسم از اینکه نیاد روزی که برگردی

نفهمی بی خبر بودی از اینکه عاشقم کردی


تموم دغدغم اینه که دفن شه با من احساسم

بگن این عاشقت بوده، بگی من که نمی شناسم..."

 

 

 

نوشته شده در یک شنبه 8 مرداد 1391برچسب:همون روز,از احسان تهرانچی,متن آهنگ همون روز,ساعت 23:39 توسط saeed| |

 

 

غروبا میون هفته بر سر قبر یه عاشق
یه جوون میاد میزاره گلای سرخ شقایق


بی صدا میشکنه بغضش روی سنگ قبر دلدار
اشک میریزه از دو چـشمش مثل بارون وقت دیدار


زیر لب با گریه میگه : مهربونم بی وفایی

رفتی و نیستی بدونی چه جگر سوزه جدایی !


آخه من تو رو می خواستم ، اون نجیب خوب و پاک
اون صدای مهربون ، نه سکوت سرد خاک


تویی که نگاه پاکت مرهم زخم دلم بود
دیدنت حتی یه لحظه راه حل مشکلم بود


تو که ریشه کردی بـا من ، توی خاک بیقراری
تو که گفتی با جدایی هیچ میونه ای نداری


پس چرا تنهام گذاشتی توی این فصل سیاهی ؟
تو عزیزترینی اما ، یه رفیق نیمه راهی


داغ رفتنت عزیزم خط کشید رو بودن من
رفتی و دیگه چه فایده ؟ ناله و ضجه و شیون ؟


تو سفر کردی به خورشید ، رفتی اونور دقایق
منو جا گذاشتی اینجا ، با دلی خسته و عاشق


نمیخوام بی تو بمونم ، بی تو زندگی حرومه
تو که پیش من نباشـی ، همه چی برام تمومه


عاشق خـسته و تنها ، سر گذاشت رو خاک نمناک
گفت جگر گوشه ی عشقو ، دادمش دست تو ای خاک !


نزاری تنها بمونه ، همدم چشم سیاش باش
شونه کن موهاشو آروم ، شبا قصه گو براش باش


و غروب با اون غرورش نتونست دووم بیاره
پا کشید از آسمون و جاشو داد به یک ستاره


اون جوون داغ دیده ، با دلی شکسته از غم
بوسه زد رو خاک یار و دور شد آهسته و کم ک


ولی چند قدم که دور شد دوباره گریه رو سر داد
روشو بر گردوند و داد زد : به خدا نمیری از یاد !!!

 

نوشته شده در پنج شنبه 29 تير 1391برچسب:,ساعت 14:46 توسط saeed| |

 

 

 

 

 

 

عروسی مان خوب برگزار شد . . .


حالا در خانه خودمان نشسته ایم و این اولین شب آرامش ماست ، هنوز لباس عروس و کت شلوار دامادی بر تن مان است ، خسته ایم و این شیرین ترین خستگی دنیاست که پس از سال ها به هم رسیده ایم . . .
با همان لباس عروس برمیخیزد و ۲ نخ سیگار میاورد و روی پاهایم مینشیند ، یکی بر لب من و دیگری بر لب او . . .
چشم هایمان میخندد . . .
میدانیم امشب چه خبر است و این هم شیرین ترین سیگار دنیا خواهد شد . . .
چشم در چشم 
، دست در دست و چند پک عمیق و فضای خانه مه آلود میشود . . .
ناگاه لای انگشتانم داغ میشود و از این رویای شیرین بیرون می آیم . . .
یادم می آید تو سال هاست که رفته ای بی معرفت و من هنوز با هر نخ 
سیگار غرق رویای تو می شوم . . .

نوشته شده در پنج شنبه 29 تير 1391برچسب:,ساعت 12:34 توسط saeed| |

 

 

 


 

عشق بزرگترین دروغ دنیاست ...


خیلی سخته  بعد از چند سال تازه بفهمی دوست داشتنش دروغ بوده ولی

بازم بهت بگه دوست دارم.

خیلی سخته وقتی میخابی طعم  واقعی مرگ رو بچشی ولی صبح که

چشمات رو باز میکنی ببینی نمردی یه روز دیگه رو با خاطرهاش شروع کنی

ولی اون دیگه پیشت نیست پیشت نیست ولی انگار هر لحظه کنارته ولی تو

پیش اون بودی هیچ وقت ندیدت.

خیلی سخته بهت بگه دوست دارم ولی نمی خوامت میگن باید با

یادش زندگی کنی ولی تا کی خوابش رو ببینی میگن ناامید نشو آخه درد

ناامیدی رو نکشیدن...

ناامیدی و تنهایی و گریه تنها هدیه هایی بود که بهم داد ولی من چی

تموم زندگیمو بهش دادم.

خیلی سخته  بهش دل ببندی و دلت رو بشکونه تو هم میتونستی دلش

بشکونی ولی اینکا رو نکردی چون خیلی دوسش داشتی.

خیلی سخته بزرگترین آرزوت مرگ باشه ولی اون بتونه با یار تازه رسیدش

خیلی راحت زندگی کنه بعد کل ثروتت که عشقت بوده و کاخ آرزوهات رو

یکجا خراب کنه اونوقت زیر آوار بی مهری و تنهایی از فقر محبت و دوست

داشتن تا اخر عمر  بشینی زار زار گریه کنی.

خیلی سخته از ترس این که مردم بهت نخندن فکر نکنن دیونه ای نتونی درد

دلت رو به کسی بگی.

خیلی سخته آرزوت کسی باشه که از این و اون بشنوی هیچ اهمیتی براش

نداشتی حالا دیگه آرزوی نبودنت رو میکنه.

خیلی سخته وقتی یادت میاد که حتی با شنیدن اسمش انقدر خوشحال

میشدی که دوست داشتی داد بزنی ولی حالا با دیدنشم چیزی جز  زجر و

عذاب نسیبت نمیشه چون اون دیگه واسه تو نیست.

خیلی سخته بعد از چند وقت که میبینیش اشک تو چشمات حلقه بزنه ولی

اشکات فقط واسه خودت  مهم باشن.

خیلی سخته جرعت هر کاری رو داشته باشی به امید این که کوه پشتت

ولی وقی برگردی پشتت رو نگاه کنی ببینی یه عمر پشتت به دره بوده.

حالا اون دیگه عشقش یه نفر دیگس  اصلا تو واسش مهم نیستی اصلا

رسم بازی قایم باشک زمونه این تو چشم میزاری من قایم میشم اما تو یکی

دیگه رو پیدا میکنی.

خدایا همه این کارا رو تو کردی به هرکی دل بستم تو دلم رو شکوندی هرجا

لونه ساختم  خرابش کردی هر جا با دیدن کسی دلم آرامش میگرفت  تو

اضطراب رو تو دلم انداختی نمیدونم شاید این کارو کردی که به غیر از خودت

به کسی دل نبندم به کسی امید نداشته باشم پس حالا که همه امیدم به

تو  هست ..............کمکم کن.......... کمکم کن.........

  

 

 

نوشته شده در چهار شنبه 28 تير 1391برچسب:خیلی,سخته,خیلی سخته,عشق,,ساعت 14:39 توسط saeed| |

 

 

 

 

روی این نیمکت سرد و خشن


به تماشای خزان می مانم 


رهگذر ساکت و آرام گذشت


غافل از زیبایی خزان


غافل از خش خش تنهایی برگ


غافل از لختی آن تاک بلند


من ولی می بینم


من ولی می شنوم


زردی و سرخی و خش خش که مرا می خوانند


من از این قوس قزح عشق ها می بینم 


بارش سایه ی آب


آفتاب و کمانی که پر از رنگینی ست !

 

نوشته شده در چهار شنبه 28 تير 1391برچسب:,ساعت 1:53 توسط saeed| |


Power By: LoxBlog.Com